هفته نامه "نامه امیر": چند سال پيش از بيتوجهي مسئولين استان مركزي به خانهاي كه اميركبير در آن در روستاي هزاوه زاده شده در يكي از سايتهاي خبري مطلبي ديدم و پس از آن قول يكي از مسئولين استاني را براي احياي خانه اين بزرگ مرد تاريخ كشورم شنيدم .
اگرچه صحت پند بزرگان كه از صد وعده خوبان يكي هم وفا نكند را بارها تجربه كرده بودم اما بيهوده دل خوش كردم به آنان كه در بزرگداشت و نكوداشت سالانه نخست وزير نامدار تاريخ ايران زمين از او به نام نگين انگشتري اين ديار ياد كرده و به او مباهات ميكردند .
آن چه در دي ماه سالمرگ اميركبير از خانه او در روستاي هزاوه ديدم افسوسم را از بيتوجهي به او كه براي سربلندي و افتخار كشورش جان خود را نيز فدا كرد برانگيخت از خانه اميركبير كه با كشيدن جاده روستايي در چند ساله اخير به دو قسمت تقسيم و بخش عظيمي از آن زيرآسفالت مدفون شده امروز ساختماني محقر باقي مانده كه از آن براي نگهداري احشام ( گاو و گوسفند ) استفاده ميشود .
دردناكتر آن كه وقتي از پيران روستا از اميرو و اقداماتش پرسيدم و اين كه آيا ميدانند امير چگونه كي و كجا به قتل رسيد چيزي نميدانستند . فقط يكي از روي طنز يا كنايه گفت : " اميركبيربا هزاوه قهر است مجسمهاش را در ميدان فراهان و روستاي فراهان نديديد پشتش را به هزاوه كرده ".
وقتي به داخل خانهاي كه امير تا چهارسالگي در ان زندگي كرده بود پاگذاشتم و جواني را كه گله را به آغل ( خانه امير) آورده بود ديدم دلم از آن همه بيمهري گرفت . آن جا بايد موزهاي ميشد كه سر در آن مزين به نام امير و تنديس او ميبود و از يادگارهاي به جا مانده از او در سرايي كه اولين صداي گريه امير پيچيده شده بود دست نوشته، پندها و اندرزهايش براي آشنايي هم وطنانش آثاري گردآوري ميشد با خود گفتم شايد آن پيرمرد روستايي حق داشت .
دل امير هم از اين همه بيمهري گرفته است از خانهاي كه زادگاهش بود و ميتوانست موزه زيبائي شود امروز صداي گاو گوسفند به گوش ميرسد !!
پی نوشت : پیشنهاد می کنم گزارش تصویری نامه امیر از وضعیت اسفناک بافت تاریخی بازار اراک را حتما ببینید. در اینجا
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر