هفته نامه نامه امیر : ساعت 12 ظهر است در خیابان کم عرض و کوتاهی که به صورت میان بر مراکز اصلی و مرکزی شهر اراک خیابانهای امام ، شهید رجایی و خیابان بینام ( جدید الاحداث ) را به هم متصل میکند هیاهویی برپاست .
در آن سوی ورودی ملک قدیم و شهید رجایی جدید آن جا که تاکسیهای با خط رنگی نارنجی پیکان و سمندهای شطرنجی مشکی زرد مسیر راهآهن صف کشیدهاند پیرمرد تاکسیران با راننده جوان سواری شخصی که مسافرهای راهآهن را در ضلغ شمالی ملک میرباید دست به یقه شده و رهگذران با عجله از میان فحش و دشنامی که از دو طرف تبادل میشود عادی و بی اعتنا میگذرند.
کمی پائینتر از آن کشمکش آن جا که بوی نم و رطوبت و بوی غیر عادی مواد ضدعفونی لباسهای دست دو با عطر و اسپری دختران جوان و پسرهای ژیگول آمیختهای ناهماهنگ آفریده گونیهای لباس از پشت وانت گرد گرفتهای در مقابل فروشگاههای زنجیزهای تاناکورا که شعبه اصلی آن در اراک در این خیابان کوتاه و کم عرض ۶ متری واقع شده یکییکی خالی میشود تا پس از تفکیک شدن در کنار پیراهن و دامن و … و لباسهای زیرورو بر روی میزها ریخته شده یا بر ریسه کنفی که در طول و عرض فروشگاه کشیده شده آویخته شود تا تنپوشی شود برای شیکپوشان ارزان خر یا جامهای برای کار و مدرسه خانوادههای کم درآمد در کنار بوی آزار دهنده لباسها از آن سوی از میان دودکم رنگ بوی گوشت سوخته مشام گرسنگان نیمروزی را مینوازد پیرمرد جگرهایی را که در قطعات کوچک به سیخ کشیده شده برآتش گذاشته تا شکم گرسنهای را از عزا درآورد ؛ اما سرو صدا و سوت چند جوان و مرد پرنده فروشی که میخواهند با فریاد و حرکات چوب طوطی از قفس پریدهای را که بر شاخسار درخت نازک مجاور دکان پرنده فروش از این سو به آن سو ترسان و لرزان میپرد اسیر کرده و به قفس در کنار دیگر پرندگان محبوس که صدای جیغ و فریاد و جیک جیک و چهچه اشان فضای پرنده فروشی را آکنده بسپارند ، حواس مرد جگر فروش را پرت کرده و بوی گوشت سوخته فضا را پر کرده است در سر سه راهی این خیابان کوتاه و کم عرض هم سر و صدایی نه چندان غریب به گوش میرسد و از هلهله و فریاد پرنده بازان بالاتر میزند
راننده خودروی سواری که برای میان برکردن راه خیابان امام به ملک این کوتاه راه را برگزیده متوجه تاکسی شهر صنعتی و ترمینالی که در همان لحظه از جایگاهشان پر از مسافر ،۳ نفر عقب و ۲ نفر جلو ،بیرون آمدهاند نشده و حادثهای آفریده است .
مسافران نگون بخت که عجله دارند بیهوده سعی میکنند کشمکش را با مصالحه به پایان برده و زودتر به مقصد برسند اما دو راننده که گرسنگی ظهر و خستگی روز آزردهشان کرده و دنبال بهانهای برای گلاویز شدن میگردند با مشت و لگد به جان راننده متخلف افتادهاند در ورودی خیابان بینام همان جدید الاحداث مقابل پژوهشگاه هم غوغایی برپاست چند پسر نوجوان بر سر قیمت طوقی سفید بال مشکی که سرکوچکش را از میان دکمههای بازپیراهن چروکیده مرد میانسال بیرون آورده و با چشمان براق گردش به این سو و آن سو مینگرد جرو بحث میکنند در کنار مرد کبوترفروش و گوشه پیادهرو سر و صدای مرغ و خروسهایی که پاهایشان با طنابی چرک و کثیف به سختی بسته شده با صدای غازغاز اردکها جیک جیک جوجهها در آمیخته و مرد همستر فروش گوش خرگوش بیزبان را میکشد تا بدست مشتری بدهد .
اما در میان غلغله صدا و فریادها و ترمز و استارت خودروها رهگذران تند و سریع میگذرند شاید مسافر یکی از مسیرهای شهرصنعتی ، ترمینال ، راهآهن یا …. هستند و یا خریدار لباس تاناکورا یا عشق پرندهای بدنبال قناریمست .
اما هر که هستند هیچکدام راکاری با آن چه نام این خیابان یدک میکشد نیست .
اینجا خیابان ” آموزش و پرورش اراک ” است همان جا که همه آن را با نام کوچه مرغیها یا تاناکورا میشناسند . کوتاه راه میانبری که سالیان سال است با عنوان ” خیابان معلم ” و ” آموزش و پرورش ” نامگذاری کردهاند نامی که هیچ سنخیتی با کاربرد امروزیش ندارد و این گونه است که برای ارج نهادن به مقام علم و دانش و سفیران آموزش و پرورش اینجا از برکت ساختمان فرسوده و کهنه اداره دیروز به رغم انتقال این اداره به جایگاه نوساز و بزرگ امروز در خیابان راهآهن هم چنان مظلومانه خیابان آموزش و پرورش و معلم که از تابلوی قدیمی تنها معلم آن باقی مانده است . کسی را چه کار که آیا امروز هم چنان مکان و مأوای علم است و آموزش یا جایگاه پرورش مرغ است و خروس و یا عرضه لباس دست دو و فریاد تاکسیداران ؟ !
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر