۱۳۸۹ بهمن ۲۵, دوشنبه

اراك الگوي شهر سالم!


هفته نامه «نامه امیر»: چند روز بعد از اينكه احمدی نژآد آمد تو تلويزيون و آغاز طرح هدفمندي را اعلام كرد من با ذوق و شوق رفتم تا از بازار يه مقدار خريد كنم و از اين پول پاك نهايت استفاده رو ببرم واسه همين اومدم تو بازار سرپوشيده و  بعد از گشت و گذار زياد يه كاپشن گرفتم كه رويه‌اش از جنس پلاستيك بود و داخلش پشمي  تا فروشنده اومد اونو بذاره داخل پلاستيك گفتم آقا نمي‌خواد مي‌پوشمش و خلاصه ماركهاي Made in china را كندم و پوشيدمش و آمدم پولشو حساب كنم به فروشنده گفتم كارت خوان داريد ؟ گفت بفرما بكش اما هر چي كشيديم مدام مي‌گفت« خطاي تراكنش» منم كه پول ديگه‌اي نداشتم ناچار كاپشن را درآوردم و رفتم سراغ بانك ملت ديدم نوشته با عرض پوزش دستگاه فعلاً فعال نمي‌باشد فوري اومدم سر خيابوم محسني و بانك سپه و تجارت ديدم نوشته به علت تعميرات فعلاً قادر به انجام عمليات نمي‌باشد.


برخی مطالب شماره جدید نامه امیر
دردسرتون ندم آخر سر از بانك ملي سربازار تونستم پول را بگيرمو و بعدشم رفتم سراغ مغازه تو  بازار و پولشو دادم و كاپشن را پوشيدم و اومدم سر بازار يك كيلو چاي درجه يك خريدم و ديدم چند تا دستفروش سربازار آتش روشن كردن تا گرم بشن منم كنارشون چند ثانيه ‌اي خودمو گرم كردم و رفتم سرخيابون حصار چند كيلوپرتقال و كيوي خريدم كه البته بعد فهميدم درخواست ميكرو پرتقال كرده بودم و خبر نداشتم چون اونهايي كه جلو چيده بودند چند برابر اون پرتقالهايي بود كه تو كيسه ريخت و به من داد بعد از اين خريد استثنايي رسيدم جلوي قصابي و گفتم خوبه دو كيلو گوشت بخرم كه تا شب عيد مشكل گوشت نداشته باشم و با اين پول يارانه ‌ها طعمه لذيذ اونو بچشم اما يه دفعه ديدم جوي گندابه از داخل مغازه تو پياده‌ رو جاري شده و انواع و اقسام ... كف پياده‌ رو را مزين كرده اما سرم را كه گرفتم بالا برق گوشتاي تو ويترين چشممو گرفت و از زير پا غافل شدم ديدم ليز خوردم و پاهام رفت هوا و با ... خوردم زمين شلوارم يكپارچه با گندابه شد يكي از خير خريد گوشت ديگه گذشتم گفتم زودتر برسم سر قائم‌ مقام تا با اتوبوسها به شهرك برم.

تا دو تا قدم برداشتم ديدم يه دسته كاهوي گنديده خورد تو چشمامو هر چي ميوه خريده بودم از دستم افتاد تو كنار پياده رو تو جوي آب ، فوري اومدم جمعش كنم از كنار پياده رو احساس كردم يه چيزي دستمو چنگ زد تا نگاه كردم چند تا شبه گربه پريدن تو جوي آب ، اونجا بود كه فهميدم اين كاهو فقط براي آدما مفيد نيست بلكه موشها هم زير اون يه خروار آشغال كاهو مشغول تامين ويتامين مورد نياز خودشون هستند و بيچاره گربه‌ها كه حسرت خوردن اين موشها به دلشون مي‌مونه ، خلاصه رفتم سر قائم‌مقام و گفتم با اين همه دردسري كه كشيدم لااقل ديگه با تاكسي برم خونه و بي‌خيال 300 تومان بشم يه مقدار شاهانه زندگي كنم مگه من چيم كمتره از بقيه مردمه اما هرچي وايسادم همه راننده‌ها مي‌گفتن 500 آخر الامر منم نشستم تو يه پيكان مسافركش شخصي و ديدم آهنگش بلند داره مي‌خونه ، تو كه چشمات خيلي ... با سرعت ويژ تا خيابون قائم‌مقام را رد كرد تو حال خودش بود پيش خودم گفتم نه بابا چرا فكر بدميكني اين دنبال يه لقمه نون حلاله اصلا به قيافه‌اش معتاد به شيشه و ... نمي‌خوره تو همين فكر بودم كه به مقصد رسيدم دست كردم يه پانصد‌ توماني را تو جيبم دربيارم اما هر چي گشتم هيچ چي پيدا نكردم.

فهميدم همه پولهام تو حوادث اخير از دست رفته و الان براي دادن كرايه ماشين لنگم چون همه جيبام را درآورده بودم راننده فكر كرد از اون گداهاي مدرن امروزي‌ام ، منم كه نمي‌خواستم شخصيتم زير سئول بره ياد كارتم افتادم كه هنوز 3 ،4 هزار تومان توش پول دارم به راننده گفتم برو جلوي يه بانك تا پول بگيرم و بهت بدم ، بعد از چند دقيقه گشتن يه بانك پيدا كردم و كارتو وارد كردم اما يه هو سيستم عابر بانك هنگ كرد 5 دقيقه همينطور وايسادم آخر خبري نشد كه ديدم مسافركش با حرف لطيف نوازشم داد اوي ...سرافكنده و عصباني رسيدم خونه گفتم بالاخره همسرم الان با يه خيرمقدم خستگي را از تنم بيرون مياره تا سلام دادم و اومدم كاپشنمو در بيارم ديدم يه كف دست محكم خورد تو سرمو و خانمم گفت : خاك تو سرت بشه كارت به جايي رسيده مي‌ري كاپشن كهنه مي‌خري چه كاركردي كه خود تو خيس كردي ،‌تازه اونجا بود كه فهميدم كاپشنم موقع گرم كردن دور آتش دستفروشا از پشت سوخته و شلوارم هم وقتي زمين خوردم ....

اينم از استقبال گرمي كه منتظرش بودم و ديگه معلوم بود كه بايد اميد شام خوردن نداشته باشم رفتم تلويزيون را روشن كردم ديدم يه برنامه تحليلي درباره هدفمندي يارانه‌ها داره پخش مي‌كنه كه رييس جمهور داره مي‌گه اين پولو زود خرج نكنيد پس‌انداز كنيد اين پول فرق داره ، بركت داره ،‌... منم كه طعم تمام اين حرفها را اون روز چشيده بودم مهر تأييدي زدم به اصل حرفها و گفتم آره با اين همه جاذبه توريستي مثل اعتياد ، سرقت ، فقر، دستفروشي ،‌بيكاري نبود امكانات و ... واقعاً بايد زندگي در شهر اراك به عنوان الگوي شهر سالم در كشور معرفي بشه تا براي همه جهان پخش كنن . 

هیچ نظری موجود نیست: